سیری در جامعه شناسی خانواده (3)
- در مقاله ای با عنوان «درآمدی بر جامعه شناسی خانواده در قرآن »،نویسنده آن نگاهى گذرا به برخى از مباحث جامعه شناسى خانواده دارد. موضوعات این مقاله عبارتند از: تعریف خانواده، شكل گیرى خانواده، انواع خانواده، انواع ازدواج،
نویسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
سابقه کارهای انجام شده در ایران
- در مقاله ای با عنوان «درآمدی بر جامعه شناسی خانواده در قرآن »،نویسنده آن نگاهى گذرا به برخى از مباحث جامعه شناسى خانواده دارد. موضوعات این مقاله عبارتند از: تعریف خانواده، شكل گیرى خانواده، انواع خانواده، انواع ازدواج، مقام زن، والدین، فرزندان حفظ یكان خانواده و معیارهاى انتخاب خانواده. وی به خانواده گسترده متمایل است و در بحث شكل گیرى خانواده، هرج و مرج جنسى را باور ندارد. خانواده چندهمسرى، مركب، ز ن سالار و گسترده از شكل هاى خانواده خوانده شده است و ازدواج ربایشى، اسارتى، معامله اى، موقت، شغار، مبادله اى، امانى، گروهى، معاوضى و ارثى ذیل عنوان انواع ازدواج آمده است. معیارهاى انتخاب همسر ایمان، پاكدامنى، شایستگى، آرامش بخشى، خوش زبانى، تناسب سنى وتواضع معرفى شده است(بهرامی، 1385 : 77 - 42 ).- مقدمه ای بر جامعه شناسی ایران، تألیف شاپور راسخ و جمشید بهنام. بخش کوتاهی از این کتاب مربوط به خانواده در ایران است.
- ساخت های خانواده و خو یشاوندی، تألیف جمشید بهنام انتشارات خوارزمی، 1352.
- خانواده و تربیت در ایران و زندگی در خانواده، تالیف آصفه آصفی، انتشارات انجمن اولیا و مربیان ، 1352.
- جامعه شناسی خانوادگی، موقر رحیمی، چاپخانه شفق _ تبریز ، 1339.
- مقاله «اثربخشی رعایت آموزه های اخلاق اسلامی در کارآمدی خانواده»، بارویکرد تحلیلی و توصیفی و باهدف شناسایی آموزه های اخلاق اسلامی تدوین یافته است. در این نوشتار آموزه های اخلاقی خانواده از آیات و روایات مربوط به خانواده استخراج و مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج پژوهش نشان می دهدکه در منابع دینی برای تمام جنبه های زندگی خانوادگی، دستورالعمل های اخلاقی بیان شده است. صبر، راستگویی، تکریم، احترام متقابل، مدارا با یکدیگر، دلسوزی، مهربانی و مثبت اندیشی از جمله مهمترین رفتارهای اخلاقی هستند که برکارآمدی خانواده تأثیر مستقیم دارند(صفورایی پاریزی،1388: 118-91).
- ترجمه ی دو کتاب یکی " جامعه شناسی خانواده و ازدواج" اثر اندره میشل، مترجمی: فرنگیس ارد لان، انتشارات دانشکده علوم اجتماعی مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، 1354. دیگری"خانواده و جامعه" اثر ویلیام گود، مترجمی: ویدا ناصحی، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352.
باید متذکر شد که در باب خانواده از نظر اسلام کتب زیادی نوشته شده و افراد بسیاری کوشش کرده اند تا نظرات اسلام را درباره یکایک مباحث خانواده مورد مطالعه قرار دهند. روی هم رفته می توان گفت جای یک مطالعه علمی جامعه شناسی خانواده در ایران بخصوص طی دهه های اخیر و با تأکید بر آخرین سرشماری ها، بسیار خالی می نماید. امید است محققین مسائل اجتماعی در جامعه ی ایران اسلامی لزوم وجود چنین مطالعاتی را مورد توجه قرار دهند.
انواع خانواده
با توجه به ابعاد گوناگون خانواده، اهمیت آن و شرایط خاصش در جوامع مختلف، می توان پذیرفت که انواع و صور گوناگون یابد:1- خانواده زیستی
خانواده زیستی، خانوادهای است برخوردار از مشروعیت اجتماعی و لیک فاقد توان و قصد حضانت از فرزندانش. آن زمانی که پدر و مادر صرفاً به صورت والد و والده ایفای نقش نمایند، یعنی تنها نقش زیستی و تولید مثل دارند؛ فرزندان از خون و تبار آنان پدید آمده اند اما، در راه اجتماعی کردن فرزندانشان اقدامی صورت نمی دهند و مسئولیتی در این جهت احساس نمی کنند. بی هیچ شبهه، خانواده، در این صورت فقط ابعاد زیستی خواهد داشت. با تکامل فرهنگ ملل و جوامع بشری، نقشهای والدین نیز تعدد و تنوع یافت. رابطه پدر و فرزند، دیگر تنها رابطه زیستی نبود. پدر و مادر، مسئول اجتماعی شدن کودک خویش نیز شدند و مسئولیت راهبری او، اجتماعی شدن، فرهنگ آموزی و حتی آموزش حرفه را نیز بر عهده گرفتند. اگر چه در جوامع صنعتی، بسیاری از این گونهها به حیات خود ادامه داد، اما ظهور و بروز رقبای جدید، ماهیت و کارکردهای خانواده را شدیداٌ به چالش طلبید و تغییرات و تحولات عمیق و در عین حال، پیش بینی نشدهای را بر جوامع انسانی تحمیل کرد.2- خانواده مرکب
گروهی اجتماعی است شامل دو یا چند خانواده هسته ای که در یک خانه زندگی نمایند، مانند یک خانواده چند زنی؛ یک خانواده گسترده در شرایطی معین نیز می تواند بدین نام خوانده شود.3- خانواده زن و شوهری
خانواده ای است که در آن تأکید بر روابط زن و شوهر است، نه بر روابط بین خویشان به معنای گسترده کلمه. در این نوع خانواده که بعضی آن را با خانواده هسته ایی مترادف می دانند، استقلال زن و شوهر در قبال والدین، فاصله مکانی آنان و گذراندن زندگی نه در خانه والدین شوهر یا زن بلکه در خانه ای دیگر، بیشتر حاصل می شود.4- خانواده گسترده
خانواده ای است که درون آن چند نسل با یکدیگر زندگی می کنند. گسترش خانواده می تواند به طور عمودی با ورود عروس به خانه مرد و یا به طور افقی با افزوده شدن اقربا صورت ببندد. چنین خانواده ای فاقد تحرک جغرافیایی است. پس خانواده گسترده، «خانوادهای که در خود، سه نسل یا بیش تر را، که با یکدیگر رابطه نسبی دارند، جای میدهد». بر این اساس، یک خانواده گسترده میتواند شامل جد، جده، زن و شوهر و احتمالاً فرزندان مزدوج آنان باشد. «گود» از زاویهای دیگر(پایین به بالا) خانواده گسترده را به نظامی تعریف کرده است که مانند خانواده چینی، از یک زن و شوهر با خانوادهها و پسران متأهل و پسران و دختران مجرد و سرانجام نوهها و نتیجهها تشکیل شده است. این نوع خانواده، که بیش تر در جوامع غربی و آفریقایی به چشم میخورد، در مقایسه با خانواده هستهای، از امتیازاتی چند سود میبرد: الف) در خانواده گسترده، اعضای خانواده میتوانند در مواقع نیاز، از اشخاص متعددی کمک بگیرند؛ مثلاً سالخوردگان، بیماران، معلولان و بیپناهان، در خانواده گسترده، کمتر از خانواده زن و شوهری سر بارند؛ زیرا هزینه آنان بر دوش یک یا دو نفر نیست. در نتیجه، هر فرد، زیر بار زحمت و مسئولیت کم تری قرار میگیرد. ب) خانواده گسترده، در مجموع، پایدارتر از خانواده زن و شوهری است. اعضا در این نوع خانواده، میآیند و میروند؛ ولی واحد اصلی، مسئولیت جمعی خود را حفظ میکند، در حالی که مرگ مادر یا پدر(زن و شوهر) دریک خانواده هستهای، باعث جدایی و یا از هم پاشیدگی خانواده میشود. ج) خانواده گسترده، بیش از خانواده کوچک زن و شوهری، قدرت سیاسی دارد. رئیس خانوادهای که بتواند عده بسیاری را به دور خود گرد آورد، بیش از رئیس یک واحد کوچک، احترام و قدرت دارد. د) کارکردهای عاطفی و روانی خانواده گسترده، به ویژه در بحرانها و لحظات سخت زندگی، به مراتب بیش تر از خانواده هستهای است. اعضای خانواده گسترده، در شادیهای هم شریکند و احساس همراهی، از شدت غم و اندوههای آنان میکاهد. بنابراین می توان گفت؛ خانواده گسترده كه چندین نسل را در بر می گیرد و از ثبات و استمرار برخوردار است زیرا در این نوع خانواده جدایی، طلاق، مرگ و میر افراد در آن تأثیری ندارد. در این خانواده غیر از پدر بزرگ و مادربزرگ، فرزندان پسرو دختر و گاهی عموها و عمه ها را هم در بر می گیرد. و معمولاً تابع نام و محل سكونت رئیس خانواده است اعم از این كه مادر نسبی یا پدر نسبی باشد. یكی از دلایل تشكیل خانوادة گسترده ایجاد قدرت به منظور حمایت از خانواده در مقابل دشمنان و هم چنین كاركردهایی نظیر عوامل اقتصادی و انجام مناسك و مراسم مذهبی است. خانواده ای پیوسته یكی از انواع خانواده گسترده است كه در بین اسلاوهای جنوبی و كشورهای اسكاندیناوی تحت عنوان «زادروگا» معروف است و خانواده پدر سالار كه در آن پدر قدرت تام و مطلق دارد یكی دیگر از انواع خانواده گسترده است. بنابراین خانواده گسترده که معمولاً بر اساس پدر سری اداره می شود نوع رایج نظام خانوادگی است و از پدر و مادر با فرزندان و نوادگان تشکیل یافته و چند نسل و چه بسا بستگان نسبی و سببی دورتر و خدمتکاران با زن و فرزندان را در بر می گیرد. ریاست این گروه انبوه با پدر است و اگر پدر بعلت پیری و ناتوانی نتواند وظایف خود را انجام دهد، پسر ارشد جای او را می گیرد. در چنین خانواده ای آنچه بیشتر سبب پیوند و دلبستگی اعضای خانواده به زندگی مشترک است، علاوه بر مذهب و سنن خانواده وظایفی از قبیل وظیفه تربیتی، مذهبی، تفریحی و اقتصادی و جز آن است که افراد زیر نظر رئیس خانواده بر عهده دارند.5- خانواده هسته ای
خانواده هستهای، ویلیام جی گود خانواده هستهای را به «واحدی بنیادی که از یک زن و شوهر و فرزندان تشکیل شده است»، معنا کرده است. (گفتنی است که بروس کوئن در کتاب درآمدی به جامعه شناسی و استفان مور در دیباچهای بر جامعه شناسی تعریفی مشابه ارائه داده اند). گرهارد لنسکی در کتاب جامعههای انسانی، پا را اندکی فراتر گذاشته و در تعریف خانواده هستهای میگوید: «معمولاً تشکیل شده است از یک مرد، زن یا زنان او و فرزندان مجرد آنان. اما در این میان، شاید کامل ترین تعریف را آنتونی گیدنز ارائه داده باشد. در تعریف او، خانواده هستهای، «خانوادهای است که در آن، یک زوج متأهل(یا یکی از والدین) با فرزندان خود یا کودکانی که به فرزندی پذیرفته، زندگی میکنند». جامعه شناسان، خانواده هستهای را کهن ترین و در عین حال، شایع ترین نوع خانواده میدانند. بنابراین خانواده هسته ای كه بعد از ازدواج به وجود می آید، مركب از زن و شوهر و فرزندان ازدواج نكرده است. پس از ازدواج فرزندان تنها پدر و مادر باقی می ماند كه پس از فوت آن ها یا جدایی از یكدیگر خانواده نیز متلاشی می شود. از ویژگی های خانواده هسته ای كوچكی بعد خانواده و كاسته شدن از تعداد فرزندان نسبت به خانواده گسترده، اشتغال زن در خارج از خانه و كسب استقلال مالی بیشتر، احترام متقابل زن و شوهر و فرزندان و محیطی سالم برای پرورش شخصیت كودك و واگذاری برخی از كاركردهای خود به مؤسسات خارج از خانواده است.بنابراین می توان گفت، خانواده هسته ای، خانواده ای است کوچک، متشکل از زن و شوهر و احتمالاً فرزند یا فرزندانی چند. بسیاری خانواده زن و شوهری را با خانواده هسته ای مترادف می دانند. در حالی که به زعم بعضی خانواده زن و شوهر فاقد فرزند به حساب می آید. مشخصات اصلی خانواده هسته ای بدین قرارند:
الف- محدودیت ابعاد خانواده از نظر اسلاف: خانواده معمولاً جدا از والدین یا اقوام زوجین حیات می گذراند.
ب- محدودیت خانواده از نظر تعداد فرزندان: خانواده به حسب معمول با تعداد اندکی از کودکان تشکیل می شود؛ چنان چه در مواردی جایگزینی نسل به جهت زادو ولد دچار اشکال می گردد.
پ- افقی بودن هرم قدرت: در خانواده هسته ای به طورمعمول، تصمیمات اساسی خانه از طریق گفت و گو و تبادل نظر اخذ می شود. بعضی چون پارسونز بر این عقیده اند که چنین خانواده ای بسیار عقلانی است. زیرا همواره عقل و منطق بر آن حاکم است و در اتخاذ تصمیمات اساسی هریک از ساکنان خانه که دارای منطقی قوی تری است، حق تصمیم گیری می باید.
ت- نو مکانی: خانواده هسته ای به حسب معمول در محلی جدا از والدین یا اقوام زوجین تشکیل می شود و همین امر در افقی شدن هرم قدرت مؤثر است. هر چند خانواده هسته ای با جامعه جدید صنعتی سازگار است و بالاترین امکان تحرک جغرافیایی را فراهم می آورد. لیکن جدا شدن از پیران و تنها گذاشتن آنان در این نظام، پایان غم انگیزی را برای حیات انسانی موجب می شود.
6- خانواده ستاکی( شجره ای)
خانوادة ستاكی كه لوپله جامعه شناسی فرانسوی از آن نام می برد حد فاصل بین خانواده هسته ای و خانواده گسترده است. پس این مفهوم توسط لوپله مطرح گردید. در این نوع خانواده، همان طور که از نامش بر می آید، دوری اعضای خانواده با ترک خانواده از جانب آنان مترادف نیست. بدین قرار، جوانان با توجه به دگرگونی های ساخت کلی به شهرها یا مناطق دور دست می روند. اما همواره در همه لحظات حساس در خانه حاضرند. آنان دوری جغرافیای را به منزله قطع علایق متقابل تلقی نمی کنند و در حقیقت علی رغم دوری، چنان به نظر می رسند که عضو ساکن در خانه به حساب می آیند. در این خانواده هرم قدرت افقی و پیوندها عاطفی است. لوپله چنین نوعی از خانواده را بهترین آن می داند. در این نوع خانواده كه بیشتر در میان دامپرور خاورمیانه و آسیای مركزی مشاهده می شود. یكی از فرزندان ذكور پس از ازدواج در خانه پدر می ماند تا خانواده اش از بین نرود و بقیه برای خود خانواده مستقلی تشكیل می دهند ولی رابطة خود را با خانواده اصلی هرگز قطع نمی كند. همین طور اگر فرزندی كه با پدر زندگی می كند بمیرد. یكی دیگر از فرزندان پسر، زندگی خود را به جای پدر منتقل می نماید و جای برادر را می گیرد.اصطلاح گسترده کمتر به خانواده ستاکی اطلاق می شود. در این نظام فقط پسر بزرگ خانواده وارث دارایی پدر و مسئول زندگانی خواهران تا زمان ازدواج و برادران تا زمانی که رشد کافی یابند، می باشد . بدین ترتیب اسم و رسم خانوادگی و مسئولیت آن در دست یک نفر می باشد.
7- خانواده پیوسته
خانواده است که نمونه خاص آن در هند ملاحظه شده است و از این جهت بدان خانواده هندی نیز اطلاق می شود. این خانواده بر اساس چند اصل تکوین یافته که بدین قرارند:الف- کوشش در راه عدم تجزی دارایی های خانه ( مخصوصاً زمین) ؛ چنانچه زمین کشاورزی در خلال چند نسل به ارث برده شود و تقسیم شود، از حیز انتفاع ساقط خواهد شد. زیرا به عنوان مثال در زمینی کمتر از 1000 متر مربع، امکان کشت و بهره برداری درست به منظور تأمین نیازهای یک خانواده نخواهد بود.گذشته از این، در شرایط فعلی کشاورزی که استفاده حداکثر از زمین با استفاده از وسایل گران قیمت صنعتی امکان پذیر است، هرگز با قطعه زمینی کوچک خرید این همه تجهیزات مقرون به صرفه نیست. پس باید به هر ترتیب از قطعه قطعه شدن زمین کشاورزی جلوگیری کرد و خانواده یکی از این راه هاست؛ پس در خانواده پیوسته، حتی اگر فرزندان جدا از یکدیگر به سربرند، بازهم عضو خانواده به حساب می آیند.
ب- کوشش در راه تقویت مردسالاری؛ در خانواده پیوسته عملاً مرد در راس واحد خانوادگی قرار می گیرد و حتی تا قبل از 1956 فقط فرزندان ذکور می توانستند وراث اموال به حساب آیند.
پ- کوشش در راه پیرانسالاری؛ در این نوع خانواده سن خود به خود منشأ قدرت و احترام است. از این روست که پیرترین فرد خانواده در رأس آن قرار می گیرد.
8- خانواده مادر مرکز
در برابر خانواده پدر مرکز، خانواده ای است که در آن زن اهمیت بیشتری می یابد. تصمیمات مهم را اتخاذ می کند و در امور اساسی مربوط به خانه نظرش صائب شناخته می شود. باید توجه داشت که در سه نظام فرزند مرکز ی، مادر مرکزی و پدر مرکزی، هرم قدرت در خانواده همانند خانواده پدرسر یا مادر سر عمودی نیست. تصمیمات اتخاذ شده بدون چون و چرا پذیرفته نمی شوند و منزلت یا وضع انتسابی نیست. بدین معنی که مرد به صرف مرد بودن ارزش گذار به حساب نمی آید، بلکه به جهت کارآیی، لیاقت و سعی بیشتر، پدر یا مادر در رأس خانه جای می گیرند.9- خانواده فرزند مرکز
خانواده ای که در آن تعداد فرزندان اندک، هزینه های آنان بالا و کار اقتصادی آنان در خانه نادر است و لیک علی رغم این شرایط، فرزندان در این نوع خانواده ارزش محوری می یابند.10- خانواده راه یابی
خانواده ای که شخص از آن بر می خیزد. بدان خانواده خاستگاه نیز اطلاق می شود.11- خانواده فرزند زایی
خانواده ای که فرد خود با ازدواج بنا می کند.12- خانواده ناقص
خانواده ای که فقط با یکی از والدین ( پدر یا مادر ) ادامه حیات می دهد.- پدرسری: این مفهوم خانواده و جامعه ای را می رساند که در آن یک مرد حکومت می کند. بدین سان پدرسری نه تنها حاکمیت مرد در خانه، بلکه حکومت مردان در جامعه را نیز می رساند و نه تنها دارای ابعاد سیاسی، نظامی و تربیتی است بلکه بر میراث و اقتدار مردان بر اموال نیز نظر دارد. از این رو فرهنگ و بستر بین المللی از آن چنین تعریفی ارائه می دهد: «پدرسری تنها مرد سالاری است و برتری جسمی و اجتماعی مردان را در جامعه ابتدایی می رساند، بلکه پدر نسبی را نیز شامل می شود» . با این تعریف پدر سری با ابعاد گوناگونش، تنها ریاست پدر در خانه نیست، بلکه برتری مردان بر زنان و به طور کلی تفویض اقتدار در خانه از هر جهت به رییس مرد است، چه پدر و چه بزرگ تر دیگر. از این معنای عام و بالنسبه با مقبولیت گسترده که بگذریم. پدر سری با تفاوت های بالنسبه محسوسی توسط دانشمندان به کار رفته است:
الف- در بین انسانشناسان ، پدر سری شکل خاص خانواده در جامعه ماقبل خط و کتابت را می رساند، در حالی که رادکلیف براون معتقد است که یک جامعه را زمانی می توان پدر سر خواند که پدر نسبی (تعلق فرزندان به پدر) و پدر مکانی (عزیمت زن بعد از ازدواج به خانه شوهر) در آن دیده می شود، هم چنین میراث از آن افراد مذکر باشد و جانشینی پدر نیز به توسط پسر صورت گیرد و قدرت در خانه در اختیار مرد باشد. از دیدگاه مالینوسکی خانواده پدرسری تنها خانواده ای است که در آن مرد قدرت می یابد، بدون آن که تمامی امتیازاتی که براون بدان اشارت دارد، با هم جمع گردند .
ب- در بین جامعه شناسان، دیدگاه ها تمایزات وسیع تری در مورد این مفهوم به خود می گیرد: برخی چون ری کارد خانواده پدر سر را خانواده ای می داند که در آن پدر نسبی به چشم می خورد و مردان بر جامعه حکومت می رانند. برخی دیگر نظیر هویجر پدرسری را حکومت مطلقه مردان می دانند و آن را نمونه ای بسیار نادر تلقی می کنند. نمونه ای که به نظر هوبل چندان نیز با واقعیت ارتباط ندارد، چه، به نظر وی «پدر سر جبار در گروه ها و جوامع ابتدایی جز از جر و بحث های قرن نوزدهم بین دانشمندان منبعث نمی شود.»
پ- روانکاوان نیز از جهاتی بسیار بدان توجه نموده اند، چه عقده اودیپ و یا الکترا به ترتیب در خانواده های پدر سر یا مادر سر تبلور خاص می یابد. سرکوب تمایلات کودک و برخورد آن ها با قوانین اجتماعی در چنین خانواده ای در حد اعلی تجلی می کند؛ با این همه، تعریفی دقیقی از این مفهوم ارائه نکرده اند.
- مادر سری: این مفهوم که در قرن نوزدهم به کار رفته نظامی را می رساند که در آن زنان برتری دارند. به زعم لوی، در آغاز، باشوفن بدان اشارت نمود و با آن نظامی را مشخص کرد مادر تبار، مادر نام، مادر سالار، با تسلط زنان بر حکومت. حتی به عقیده باشوفن و سپس بریفولت جامعه در اصل مادر سر بوده است. لیک هر گز عملاً تمامی قدرت در خانه و جامعه در اختیار زن قرار نگرفته و نظر این دو دانشمند صرفاً فرضی است. به عقیده اوتو کلاینبرک در روانشناسی اجتماعی، سرخپوستان ایروکویی به اغلب احتمال، بیش از همه به حالت مادر سری نزدیک بوده اند. در این قبایل زنان عقد زناشویی می بستند و مالک زمین و خانه بودند و برخی از مهمترین سازمان های دینی را اداره می کردند. در هر خانواده سه تن از شش تن مأمور تشریفات، زنان بودند. وقتی در شورای رؤسا عضو تازه ای لازم بود، زنان کسی را برای این مقام نامزد می کردند و وقتی که یکی از رؤسا بی لیقاقت بود، زنان حق داشتند او را تنبیه و یا از کار برکنار کنند. اما حتی در این قبایل نیز هیچ زنی در شورای عالی اتحادیه شرکت نداشت. بنابراین می توان گفت قدرت بیشتر در دست زنان بوده است تا در دست مردان. در جوامع دیگری که می گویند مادر سری است قدرت زنان از این هم کمتر است. گذشته از این در اغلب جوامع نیز که قدرت در خانه به دست زن سپرده شده باز مردی دیگر به عنوان دایی فرزندان قدرت را به دست می گیرد و موجبات پیدایی نظامی را فراهم می سازد که دایی سری خوانده می شود. به عقیده کلاینبرک حتی در اجتماعاتی مانند اجتماعات ملانزی که مادر نسبی است اختیار فرزندان در دست خانواده مادر سری است، این اختیار به مردان این خانواده داده شده است نه به زنان. بنابراین کودک باید از دایی خود تبعیت کند نه از پدر خود و قدرت مادر از پدر هم کمتر است. از همین روست که ژاکوبس و اشترن مادر سری را فرضیه غیر محتمل می دانند که بر اساس آن نظام هایی وجود داشته اند که صفت ویژه آن ها سپردن جز اعظم مالکیت، کنترل اقتصاد، مدیریت در امر حکومت و رهبری فرهنگی به زنان بوده است.
با توجه به این انتقادات ، بسیاری از دانشمندان بر صدد برآمدند تا تعریفی دیگر از مادر سری ارائه دهند. ریچارد مادر سری را فقط تسلط واقعی زنان و توان آنان در اتخاذ تصمیمات اساسی می داند. در همین سیاق بیلز مادر سری را فقط سلطه زنان تلقی می کند. به همراه باز شدن مفهوم در جهت پیدا کردن کاربردی از آن در دانش انسان و نیز وجود ابهام در آن، در مواردی نیز تعاریف دو گانه ای، حتی از یک دانشمند ارائه گردیده است. به عنوان مثال، براون در سال 1950، مادرسری را به نظامی اطلاق کرد که تأکید آن بر نسب یک سویه از طریق زنان است. در حالی که همین نویسنده در سال 1952 می نویسد: یک جامعه را زمانی می توان مادر سر خواند که نسب، میراث و جانشین از طریق مادر صورت گیرد؛ ازدواج مادر مکان باشد و تسلط بر فرزندان توسط مادر یا اقوام او صورت پذیرد.
13- خانواده پدر – مادری
خانواده ای است که دوران پایانی حیاتش را می گذراند و از جهاتی قابل تشابه با اولین سیکل خانواده است. زمانی که دو انسان با یکدیگر ازدواج می کنند و بنای خانه را بر پا می دارند فاقد فرزند هستند و به بیانی، نخستین دوران خانوادگی را می گذرانند. پس از آن فرزندان به دنیا می آیند و خانه را رنگی دیگر می بخشندو مرحله دوم تکوین خانواده نیز تجلی عینی می پذیرد. اما در جوامع جدید با بسط تحرک جغرافیایی و نیز به لحاظ نو مکان بودن خانواده های نوپا، فرزندان خانه پدر و مادر را ترک می کنند و بار دیگر «آشیانه ای خالی» بر جا می ماند و والدین به دوران نهایی نخست باز می گردند ؛ این خانواده را در اصطلاح «پدر – مادری» می خوانند. هر چند در ظاهر به نظر می رسد به نخستین مرحله خانواده بازگشته اند لیک در عمل چنین نیست؛ شبکه روابط خانواده، دگرگونی عمیقی یافته است. سن زوجین بالاتر از پنجاه است و اقتضای نحوه گذران حیات را به صورتی دیگر دارد .14- خانواده زادروگا
نوعی خاص از خانواده گسترده است که در یوگسلاوی پدید آمد. در لغت به معنای یک «گروه تعاونی» است با خصوصیات زیر:- خویشاوندی بین اعضای زادروگا طبیعی است، نه قراردادی و نه آرمانی. بنابراین می توان گفت همه اعضای یک زادروگا دارای همخونی واقعی با یکدیگرند.
- در زادروگا، نسب پدری است؛ بدین معنی که فرزند از مادر ارث نمی برد.
- هر زادروگا، شامل چند خانواده (زوجین و فرزندان) است؛ بدون آن که هیچ یک از خانواده های کوچک تشکیل دهنده زادروگا برای زندگی مستقل در برابر کل (زادروگا) باشند. در این گروه وسیع پدر هزینه فرزندانش را تأمین نمی کند، بلکه زادروگا یا کل گروه خانوادگی است که بدان می پردازد. پس هم افراد، هم خانواده های کوچک تشکیل دهنده زادروگا فی نفسه دارای تامیت و استقلال نیستند.
- زادروگا معمولاً یک گروه کشاورزی است. زمینی که متعلق به آن است قابل تقسیم نیست. در ماده اول قانون کراوات آمده است : «چندین خانواده یا اعضای یک خانواده که در یک خانه زندگی می کنند، تحت نظر یک رییس اداره می شوند و با هم بر روی زمینی تقسیم ناشدنی کار می کنند و از در آمدی خاص برخوردارند، مجموعه ای پدر سر را تشکیل می دهند که بدان زادروگا اطلاق می شود .»
بدین قرار، ملاحظه می شود که گروه وسیع زادروگا دارای ابعاد اقتصادی بسیار مهمی است و به نوعی تعاونی کشاورزی نزدیک است.
طرح نظریه های مهم خانواده
تحولات ایجاد شده در سطح خانواده منجر به بروز و ظهور نظریات و نگرشهای مختلف و متفاوتی نسبت به این نهاد اجتماعی شده است. این نگرشها در طیفی با دو سوی کاملاً متضاد، نظریات و افکار کاملاً متفاوتی را نسبت به خانواده ابراز میدارند. طیفی که در یک سو بازگشت به شکل سنتی خانواده برای دوام و ثبات جامعه ضروری میدانند و در سوی دیگر طیف، عمدتاً در نظریات فمینیستی رادیکال و تندرو، خانواده را محل عمدهی ستم بر زنان دانسته و ازدواج را وضعیتی غیر ارادی میدانند که در آن مجموعهای از خشونت، بیکاری و تقاضاهای جنسی ناخواسته به زنان تحمیل میشود و تفکرات افراطی این دسته تا آنجا پیش میرود که فحشا و ازدواج را همشأن یکدیگر میدانند که در هر دو مورد با زن در حد یک کالای جنسی برخورد میشود. در این میان نظریات بسیاری نیز بر شکل جدیدی از خانواده، که بر خلاف نظریات افراطی، تناسب با شرایط اجتماعی و نیازهای طبیعی انسانی را مد نظر دارد، تأکید میکنند. در ادامه و در این بخش جهت آشنایی با نگرشهای مختلف نسبت به خانواده ابتدا به مرور نظریهها و دیدگاههای جامعهشناسان در مورد تحولات صورت گرفته در روابط خانوادگی و نقشهای جنسیتی در خانواده میپردازیم.اولین افرادی که نگاه علمی به خانواده داشتند "لوپله از فرانسه و ریل از آلمان "بودند این دو که می توان آنان را پدران جامعه شناسی خانواده نامید در اوج انقلاب صنعتی اروپا شاهد فروپاشی خانواده بودند و ریشه آن را در تحولات فکری و آزادی خواهانه و برابری می دانستند. آنان در دفاع از خانواده ی گسترده، به نقد مسیری پرداختند که خانواده در دوره ی جدید طی می کرد. تقاضای آنان از دولت این بود که با ایجاد محدودیت هایی در حقوق فردی، افراد را به زندگی در خانواده گسترده وادار کند. نظرات آن ها به مدت طولانی در اروپا حاکم بود تا این که نفوذ افکار جامعه شناسانی چون دورکیم جای آن را گرفت.
دورکیم
از نظر دور کیم جامعه بشری در جریان یک تطور دائمی است. این تطور جامعه بشری را از همبستگی مکانیکی به سوی تقسیم کار ، تخصص و همبستگی ارگا نیکی سوق می دهد. بنابر این حال که جامعه در بستر تطور قرار دارد عناصر جامعه از جمله خانواده هم در این بستر تطور قرار می گیرد و تطوری دائمی ولی تدریجی و بدون انقطاع دارد.در نظریه او چند عنصر مطرح است:
1- خانواده مانند جامعه در جریان تطور قرار می گیرد.
2- این سیر تطور همانند جامعه، خطی است.
3 - تطور خانواده در این بستر خطی موجب می شود که خانواده زن و شوهری در نهایت این خط قرار گیرد.
4- در جریان این تطور، خانواده در زمینه های مختلف دچار انقباض می شود.
از نظر دور کیم خانواده در آغاز به شکل گسترده بود. بطوریکه گاه چندین نسل را در خود جای می داد. فرزند آوری و زاد و ولد زیاد، خانواده را یک مجموعه بزرگ از نظر کمی می نمود. اما اوضاع بطور تدریجی تغییر پیدا کرد. از نظر کمی خانواده کوچک شد و از ملحقات آن کاسته گردید.
بنابراین، دورکیم نیز خانواده را نهادی اجتماعی می داند که جزئی از جامعه است؛ شناخت مستلزم شناخت کل جامعه است، او نیز مانند مورگان حرکت خانواده را تطوری و در خط مستقیمی می داند با قابلیت تعمیم به تمام جهان، جبرگراست و معتقد است که خانواده باید در هرجامعه از مراحل گوناگون مورد نظرش، بگذرد. او نیز همزمانی انواع خانواده را نمی پذیرد، یک شیوه پدید می آید و در جهان نوع غالب می شود و سپس جایش را به شکل دیگر خانواده می دهد. او خانواده را بیشتر پدیده ای اجتماعی می داند تا پدیده ای زیستی و بررسی آن را بیشتر در حیطه جامعه شناسی می داند. مراحل خانواده از نظر دورکیم بدین ترتیب است:
1. مرحله کلانی: کلان به دو نوع تقسیم می شود کلان بی شکل و کلان بزرگ و دارای تقسیمات درونی. کلان همچون یک خانواده بزرگ است با نیای مشخص که اعضای آن همخون اند(محرم اند) بنابراین ازدواج بین آن ها ممنوع است و همچنین یک واحد سیاسی است همانند خانواده که قرن ها دارای ابعاد سیاسی بوده است. کلان می تواند پدر تبار یا مادر تبار باشد.
2. خانواده صلبی: خانواده ای است که در داخل کلان شکل می گیرد. با اشتراک مالی در داخل آن (مشاع بودن ثروت) همچنین انسجام و همبستگی زیادی دارد.
3. خانواده پدر سری روم قدیم: خانواده ای پدر محور که مرد بودن در آن امتیاز است که از پدر به فرزند پسر ارشد به ارث می رسد.
4. خانواده زن و شوهری: از نظر دورکیم آخرین نوع خانواده در جهان این نوع خانواده می باشد که مبتنی بر فرآیند انقباض تدریجی به دو صورت می باشد.
الف: حجم و مظاهر کمی به معنی کاهش در تعداد اعضای خانواده
ب: وظایف و کارکردها: کاهش کارکردهای خانواده (آموزشی و اقتصادی و...)
نقد اندیشه دورکیم
نظریه دورکیم دارای مسائلی است از جمله تعمیم بخشی و عدم توجه به نسبیت و توجه به اصول و قواعد حاکم بر کل جهان. جبرگرا بودن او به دلیل نداشتن اندیشه نسبی در مورد جوامع ، طبیعتاً به جبرگرایی و این ایده که حرکت خانواده در جوامع مختلف از مسیر مشخصی حرکت می کنند، می انجامد. پذیرش تطور خطی: از نظر او خانواده از کلان به خانواده زن و شوهری در حال حرکت و تغییر است و در هر دوره یکی از این شکل ها وجود دارد ، که در این جا مارک بلوغ این عقیده ی او را با آوردن مثالی تاریخی رد می کند : او عنوان می کند که در قرن 9 میلادی خانواده به دلیل قدرتمند بودن دولت و وجود قوانین فرد پرستی به شکل خانواده هسته ای بوده است اما با آغاز جنگ های صلیبی و تضعیف دولت ها دوباره خانواده گسترده به وجود آمد چرا که دیگر دولت قدرتمندی برای سازماندهی وجود نداشت و این کارکرد را خانواده گسترده عمدتاً به عهده گرفت و بعد از روشنگری و انقلاب صنعتی با به وجود آمدن دولت های قدرتمند دوباره خانواده ی هسته ای احیا شد که در اینجا مسیر خانواده از هسته ای به گسترده و سپس از گسترده به هسته ای می باشد که با الگوی دورکیم در تضاد است.پارسونز
تالکوت پارسونز، صاحب یکی از بانفوذترین نظریات در مورد تحولات خانواده است که سالهای طولانی محور اصلی نظریات جامعهشناختی در حوزه خانواده بوده است. پارسونز اعتقاد داشت فرآیند توسعه صنعتی منجر به تغییرات خانواده از شکل گسترده به خانواده هستهای شده است. این نوع خانواده، بر خلاف خانواده گسترده، تمام کارکردهای اجتماعی و اقتصادی خود را از دست داده و صرفاً به واحد سکونت و مصرف تبدیل شده است. کارکردهای اقتصادی، آموزشی، خدماتی، محافظتی و ... خانواده به دیگر نهادها و سازمانهای اجتماعی مانند شرکتها، کارخانجات، مدارس، بیمارستانها و ... واگذار شده و کارکردهای مهم باقیمانده برای خانواده فراهم آوردن عوامل جامعهپذیری کودکان و شرایط کسب تعادل روانی و استحکام شخصیت برای بزرگسالان است. این گروه خانگی از شبکه خویشاوندی جدا شده و ازدواج بر اساس انتخاب آزادانه صورت میگیرد. پارسونز با تقسیم خانواده هستهای به دو نوع جهتیاب و فرزندیاب معتقد است افراد با ازدواج از خانواده جهتیاب زن یا شوهر جدا میشوند و از لحاظ اقتصادی و پایگاه اجتماعی از آن مستقل میشوند و پایگاه اجتماعی خانواده از طریق شغل شوهر مشخص میگردد. بنابراین همبستگی خانوادگی در خانواده هستهای جدید، مانند سایر نظامهای خانوادگی، منوط به ثبات گروههای بزرگ خویشاوندی نبوده و تنها همبستگی فرد نسبت به خانواده فرزندیاب به وجود میآید. ایجاد و دوام این نوع از همبستگی از نظر پارسونز، رابطه عاشقانه بین زن و شوهر است و همسرگزینی آزاد به دور از دخالتهای خانواده و بر اساس تمایلات احساسی، شرط ضروری برای این نوع رابطه است.بنا به نظر پارسونز، وجود عشق رمانتیک به عنوان عامل اصلی ازدواج، باعث ایجاد محیطی صمیمی و سرشار از عشق و علاقه در رابطه زن و شوهر و والدین و فرزندان خواهد شد و این محیط برای اجتماعی کردن صحیح و مناسب کودکان ضروری است و همچنین در شکوفایی و تکامل استعدادها و علائق بزرگسالان نیز نقش مهمی دارد.
از نظر پارسونز جهت دستیابی به حداکثر کارکردهای خانواده هستهای، وجود دو تفاوت اساسی در میان اعضای خانواده ضروری است؛ یکی وجود دو قطب مخالف رهبری و زیردستان، و دیگری تقسیم کار بر اساس جنس که با تفکیک نقشهای ابزاری و نقشهای ابرازی مشخص میشود. نقش ابزاری بیشتر شامل حالات مردانه و نقش بیانگر بیشتر شامل حالات زنانه است. به اعتقاد او این تقسیم نقش باعث حفظ وحدت خانوادگی میشود. نقش مردان، تعیین پایگاه اجتماعی خانواده از طریق شغل و حفظ امنیت و آسایش خانواده از طریق درآمد شغلی است؛ و نقش زن ایجاد روابط عاطفی (بیانگر) برای اعضای خانواده است که از مشکلات گوناگون اجتماعی رنج میبرند. بر اساس این نظریه، هرگونه تداخل و تغییر در الگوی نقشها سبب برهم خوردن تعادل زندگی میشود. زیرا به ویژه در حالت اشتغال زن، وی حالت بیانگر را از دست داده و به رقیب شوهرش تبدیل میشود. در نتیجه رقابت زن و شوهر با یکدیگر منجر به ناهماهنگی و نابسامانی خانواده میشود. به نظر پارسونز ایفای نقشهای تخصصی مردانه و زنانه، عامل دوام و بقای خردهنظام خانواده در چارچوب نظام اجتماعی است. و چنین خانوادهای تناسب بسیاری با صنعتی شدن در مقیاس کلان دارد و در واقع جزو اقتضائات کارکردی آن به حساب میآید.
رنه کونیگ
رنه کونیگ، از دیگر جامعهشناسان خانواده، مهمترین خصلت و مشخصه اصلی خانواده را رویارویی روابط و صمیمیت میداند و خانواده را گروهی که با احساسات شدید با یکدیگر در ارتباط هستند، تعریف میکند.وی مسئله کاهش کارکردهای خانواده را مورد بررسی قرار می دهد. کونیگ ویژگی خانواده را به عنوان یک گروه این گونه تعریف می کند: صمیمیت مشخصه ی اساسی و غیر قابل تفکیک خانواده است و همین صفت آن را از سایر گروه های اجتماعی متمایز می سازد چرا که همین صمیمیت است که می تواند شخصیت کودکان را شکل دهد.به زعم کونیک در اثر صنعتی شدن کارکردهای عمده خانواده مانند کارکرد اقتصادی، آموزشی، نگهداری از سالخوردگان وگذران اوقات فراغت و... به سازمان های دولتی واگذار شده است و خانواده در دوران نوین قادر گشته است که به کارکرد اصلی و اولیه خود یعنی رشد شخصیت اجتماعی فرهنگی کودکان بپردازد. کونیگ در عین حال برای واگذاری کارکردهای خانواده به جامعه و جدا شدن خانواده از روابط و مناسبات کل جامعه از اصطلاح ناهماهنگی استفاده میکند و معتقد است خانواده بیش از حد به جامعه وابسته شده و از آنجا که این کارکردها برای خانواده اساسی بودهاند، خانواده بدون آنان قادر به ادامه حیات نیست. وی همچنین خانواده و جامعه را بیشتر در تقابل با یکدیگر میداند و نه در ارتباط با هم و معتقد است تضاد و نابرابریهای موجود و اختلالات در روابط درونی خانواده، که برای آن از اصطلاح نابسامانی استفاده میکند، ارتباطی با جامعه ندارند.ناهماهنگی از طرفی باعث محدود شدن دایره خانواده به دایره بسته زن و شوهر می شود و از طرفی باعث آسیبپذیری اساسی خانواده به سبب از دست رفتن کارکردها میشود و به این ترتیب کارکرد اختصاصی خانواده با توجه به صمیمیت و علایق اعضا، ساختن شخصیت فرهنگی و اجتماعی کودکان است که این کارکرد واقعی خانواده، سالهای طولانی زیر پوشش نیازهای ثانویه قرار داشت و تنها پس از پیدایش جوامع مدرن، خانواده توانسته از زیر بار کلیه کارکردهای ثانویه رها شود و به وظیفه اصلی خود برسد.
/J
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}